آدرس ما تغییر کرد
آدرس جدید ما
شهدای راه آزادی را هرگز از یاد نخواهیم برد

آدرس جدید ما بخاطر فیلترشدنمان

۱۳۸۷ آبان ۱۲, یکشنبه

عشقی !!

بالاخره اومدم
من نگارم . همون دختر خاله .
بخاطر درگیری ذهنی و جسمی! نتونستم برای مدتی براتون بنویسم . ولی خوب این شکست عشقی پسرخاله عزیزم باعث شد من بیام تو صحنه . اینکه امیرعلی کوچولوی من شکست عشقی بخوره چیز خیلی عجیبی نیست . چون به قول خودش جرات نداره بره با یه دختر بشینه و در مورد عشق حرف بزنه . چیزی که من در مقابل پسرها تبحر خاصی دارم !! یادمه در اون زمانها هم کلاس های آموزشی رو که براش میزاشتم کارساز نبود . یادمه سر یکی از دختر همسایه امیر علی همین مشکل رو داشت . اسمش عاطفه بود . برخلاف اسم دهاتی و جوادش دختر خوش تیپی بود . این داداشی ما هم هر چقدر خودش رو جر میداد دختره تحویلش نمی گرفت . منتها اینجا قضیه فرق میکرد . نمیدونم چرا امیر اینجوری فکر میکنه ولی باسم خیلی عجیبه کاراش . یه سری کارهای عجیب دیگه هم میکنه که همیشه باسش باعث دردسر میشه . یادمه کنکور رو که داد رفت توی محله های خطرناک شهرش و هزار جور کار فرهنگی میکرد . آخرشم بلایی به سر دوستش آوردن که دیگه پاشو اونجا نذاشت .
بنظر من آدم باید خیلی راحت تر از این حرف ها با زندگی و مسائلش برخورد کنه . من به شخصه برام مهم نیست که مثلاً دوست پسرم منو دوست داشته باشه یا نه . دوستمه عین دوست دخترام . از عشق بدم نمیاد ولی بنظر من توی این دوره و زمونه عشق خیلی محدود میکنه آدم رو . خیلی آدم رو از چیزای دیگه دور میکنه . من از خود ارضایی هم خیلی بدم میاد . از سکس هم بدم نمیاد ولی دوست ندارم باسه هر کسی بدنم رو به نمایش بذارم . چیزی که امیر منم تایید میکنه . البته خود ارضایی رو نمی دونم! ولی چندین بار من تو خونه با امیر تنها بودم . هر چی اشاره و چشمک میزدم نمی اومد . بخاطر همین خیلی دوسش داشتم . آخرین باری که تنها پیشش بودم موقع رفتنم روسریم رو درآورد و بغلم کرد و فکر کنم 20 دیقهای بود که اون دماغ شاهنشاهیشو گذاشت رو گردنم . اول فکر کردم عرق کردم . بعد دیدم داره گریه میکنه . بوسم کرد و گفت برو ...
نمیدونم شاید اگه این حرکت مسخرش نبود الان دیگه انقدر که دوسش دارم ، دوسش نداشتم .
ولی حالا تصور کنین که منو 30 ثانیه و فقط 30 ثانیه با پسر عموم محسن تنها بذارن ..... همون جا ترتیبم و میده و بچه بغل باید برم خونه بابام!!
ما دخترا نازتر از این حرفاییم که هی بخواین به پایین تنمون فکر کنید . ما نازیم . البته من نیستما . من چندین بار میخواستم به امیر تجاوز کنم . منتها اون قوی تر بود و نذاشت !!
میگم شما پسرها هم بیاین لینجوری فکر کنین
فکر کنید شما هم نباید بدنتون رو به دخترا نشون بدین . مثلا فکر کنید این آلت مبارک رو که جلوی یه دختر نشون بدین . به این فکر کنید . واقعاً و خداییش شرمنده نمیشین ؟ یکمی عمیق فکر کنین . من که حالم بهم میخوره وقتی میبینمش . عوق
جیشم گرفت . بای

هیچ نظری موجود نیست: