آدرس ما تغییر کرد
آدرس جدید ما
شهدای راه آزادی را هرگز از یاد نخواهیم برد

آدرس جدید ما بخاطر فیلترشدنمان

۱۳۸۷ بهمن ۲۸, دوشنبه

این متنم رو حتماً بخونید

این متنم رو حتماً بخونید و برای دیگران هم حتماً ارسال کنید . خواهش میکنم ازتون . این یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ماست . حداقل برای دیگرا تعریف کنید .
هر روزم داره بیشتر میشه و ارجاع دادن همچین پرونده هایی به دادگاه هم تنها اشک اون بدبخت آسیب دیده و در میاره و ابروشو میبره .
......
......
"""" اگه بچه دار شدین مراقب بچه هاتون باشین که چیکار میکنند . حتی اگه خونه پسری رفتن و یا دختری رو آوردن بهشون گیر ندین . ولی بدونید که چیکار میکنند . به بچه هاتون انقدر عشق بدین که نرن و تن و بدن خودشون رو به این و اون نشون ندن . بگین هر مشکلی پیش اومد بهشون خبر بدین . باباهه دخترش میاد خونه و بهش با داد میگه تا حالا کدوم گوری بودی . خوب مرتیکه ..کش اومدیم و بلند کرده باشن دخترتو . ازش فیلم گرفته باشند . تهدیدش کرده باشند . خودتو بکشی بهت نمیگه . تو خودت برو بفهم چه خبری . گاو نر """""
دختر و پسر نداره و سر هر کسی هم ممکنه بیاد .
هیچ وقت دلم نمی خواست در مورد مسائل کاریم توی بلاگم بیام و حرف بزنم . ولی امشب جلوی اون همه حاجی اشکم در اومده بود . امروز تو خیابون داشتم چرخ میزدم که یکی از دوستام بهم زنگ زد و در مورد یه ماموریتی بهم خبر داد . منم برخلاف همیشه که نزدیکه قرار نیستم ایندفعه نزدیکه سوژه بودم . به من گفتن برم توی نمایشگاه کتاب بایستم . دیدم از شانس ما این دو تا اومدن پشت پارچه نمایشگاه و دارن با هم حرف میزنن . تابلو بود دختره ترسیده بود . اصلاً حوصله توضیح دادن این حالات رو ندارم که چجوری میشه که یه آدم رو می ترسونند که کاملاً گوش به فرمان طرف میشی . خیلی قضیش مفصله . مثلاً با دخترانی سر و کار داشتیم که تعجب میکردیم . دختره خوشکل ولی چند بار رفته بود تو یه جای تاریک و چند تا پسر میرختن رو سرش و بهش تجاوز میکردند . بعدش دوباره میرفت !!!
این دختره هم همینجوری . یه لحظه پسره رفت توی باشگاه ورزشی کنار . دختره بیرون موند منتظر پسره . من و دوستم هم سریع رفتیم و به دختره گفتم که بره و یکمی باهاش حرف زدم . دختره بچه بود . بیچاره انقدم ناز بود آدم دلش میسوخت . پسره عین جوکی ها می موند . حالا هی موبایل دختره زنگ میخورد . موندم ما دانشگاه رفتیم باسمون موبایل خریدن . اینا رو باش ...
بعد دنبال کردیم دختره رو . حالا منم خودم ترسو . من رو با یکی از دوستام فرستادن که ببینیم قضیه چیه . دیدم دختره رو برد توی کوچه های تاریک .
گمشون کردیم !!!!
رسیدیم سر سه راهی . اصلاً نمی دونستم همچین جایی هم وجود داره . یه جایی نزدیکای مرکز شهر با ساختمونهای خراب . مطمئن بودم که دختره تو یکی از خونه هاست . بهم اجازه ندادن که بریم ببینیم . الان دارم دیوونه میشم . آخ چی میشد ما رو میزاشتن به جای این امر به معروفیهای مادر .... ! بخدا کون تمام این بچه لاتهای شهر رو سه سوراخه میکردم .
من توی این راه بهترین دوستم رو از دست دادم . هیچکی نمی دونه باسه چی مرد !!! ولی میدونم اون الان توی اون دنیا شاده . داریم کارمون رو گسترش میدیم و از حالت مخفی بودن درمیایم . خدا کنه حکومت جلومون رو نگیره که باهاش درگیر میشم و عمو و دایی رو میندازم به جون سید علی . کل اقتصاد رو میریزم بهم .
نمی دونم سر این دختره چی بلایی اومد و الان که سه ساعت از اون قضیه گذشته دختره کجاست و چیکار میکنه . نمی گم بخاطر قیافه دختره ولی آخه خیلی مظلوم بود . بچه بودنش هم یه طرف . نمی تونین بفهمین الان چه حالی دارم .
شما نمی تونید این قضیه رو درک کنید . حالم از مادر و پدرایی که نمی دونن بچشون چیکار میکنه و کجا میره بهم میخوره . مقصر اصلی اونان و بس .
من شاید اگه یه روز دختر دار بشم کاری به این نداشته باشم که دخترم خونه یه پسری میره و باهاش کاری میکنه یا نه . ولی مطمئنم تا رنگ لباس زیر پسره رو درمیارم که چه رنگیه . اگه باسه یه آدمی همچین قضیه ای پیش بیاد ، اون آدم تا آخر عمرش مریض میمونه .
سر همین قفل شدن یه دختره بهم گفته بود از من یه پلیس سئوال کرده بود که این پسره اذیتتت میکنه و گفتم نه .
بچه هاتون رو خیلی دوست داشته باشین . دختر و پسر نداره . این یه مشکله . حتماً سعی کنید در عین اینکه اونا رو آدم های با شخصیتی بار میارین روحیه مقاومت و اعتماد به نفسشون رو بالا ببرین . دوسشون داشته باشین . این عشق رو از هر سنی نمیشه داد . نمیشه الان که که بچت 15 سالشه و بیای بعد این همه سال دست رو سرش بکشی و بقلش کنی . تو رو پس میزنه و ازت دوری میکنه . از کوچیکی عاشقش باش.

هیچ نظری موجود نیست: